دو شعر از:

 

هیلده دُمین

Hilde Domin

 

 

ترجمه: معصومه ضیائی

 

همه‌ی کشتی‌هایم

 

 

همه‌ی کشتی‌هایم

بندرها را از یاد برده‌اند

و پاهایم راه را.

نه دانه‌ای افشانده می‌شود نه درو    

زیرا نه گذشته‌ای هست

و نه آینده‌ای

نه هیچ حادثه‌ای در روز    

جز

فاصله‌ی کوچک ِ ظریف ِ        

میان من و تو

که آن را نمی‌کاهی.

 

 

خسته نشدن

 

خسته نشدن

بلکه برای معجزه

همچنان که برای پرنده‌ای

به آرامی

دست را نگاه داشتن.