![]() |
دو شعر از:
هیلده دُمین Hilde Domin
ترجمه: معصومه ضیائی
همهی کشتیهایم
همهی کشتیهایم بندرها را از یاد بردهاند و پاهایم راه را. نه دانهای افشانده میشود نه درو زیرا نه گذشتهای هست و نه آیندهای نه هیچ حادثهای در روز جز فاصلهی کوچک ِ ظریف ِ میان من و تو که آن را نمیکاهی.
خسته نشدن
خسته نشدن بلکه برای معجزه همچنان که برای پرندهای به آرامی دست را نگاه داشتن.
|