بایگانی صفحه اول تازه های شعر کتابخانه پیوندها شعر، علیه فراموشی |
|
فرزانه مرادی 1
تخت و پایه اش طرابلس و پای تخت را فراموش نکنید من توی لیبی گیر افتاده ام نجاتم بدهید ساز دهنی بزنید و مرا به رقص بگیرید شوهرم را سیزده بار بسوزانید که موزاییک ها کمر به قتلش بسته اند مرا به پایِ تخت ببرید من تهران کتک خورده ای شده ام و تو را به یک کوکتل عوضی دعوت میکنم یک میز و دو صندلی من از قافیه میترسم نون و پنیر و سبزی دیرام دادام میترسی؟ توریست ها همیشه پنکه های تندی هستند برای اسمان جلی های ما و زائوی داروغه قابله خبر کنید این شعر دارد به پای کسی میزاید اقای رییس من گیر افتاده ام طرابلس را پایِ ِتخت فراموش نکنید!
2- فهمیدم و به دومیلیارد و هشتصد و بیست و چهار هزار و سیصد و پنجاه و یک زبان زنده ومرده فریاد زدم هر چه خودم را کش بدهم از تو دورتر میشوم عشق را تحت هر تخت زنده به گور کنید تحت هر شرایطی من سانتی مانتال نمیشوم فقط در صورتی که رژیم برگردد مینی ژوپ تن میکنم زن میشوم قهوه میخورم مودب میشوم و به همه فاحشه های زنده ومرده قاه قاه میخندم آن وقت سیگار روشن میکنم و برای دوستان دهن لقم تعریف میکنم که چطور هر چه خودم را کش دادم ازش دورتر دورتر دورتر ....
|