فرخمهر کیوان - بن بست –
سا لهاست دراین تماشاخانه کسی نخندیده گریه ، اما گریه آسان ترین راه برای فروکش کردن طغیان اینجا گریزگاهی نیست بیهوده دست بالا می کنیم بیهوده می دویم دنبا ل این قطار هیچگاه به مقصد نرسیده هیچگاه
- دورمانده –
خسته ، خسته دختران خسته ازبختک های سیاه برسر درچهارراه های خاموشی خود را غارت می کنند و به دست باد می سپارند.
- فشار-
این گندم ها درکدام آسیاب شکنجه شده اند که نان ها بوی خون می دهند.
|