|
بایگانی صفحه اول شعر نگاه کتابخانه شعر، علیه فراموشی پیوند ها |
دو شعر و ۱۷هایکو از خورخه لوییس بورخس
برگردان: کوشیار پارسی
رؤیا
به جای دورافتادهای در ایران، بارویی نه چندان بلند از سنگ،
بی در و دریچه، ایستاده است. به تنها اتاقاش
(دایره شکل و با کف ِ خاکی) نیمکت و میزی از چوب قرار دارند.
در سلول ِ گِرد مردی شبیه ِ من شعری
بلند مینویسد با حروفی که من نمیفهمم دربارهی مردی که در
سلول ِ گِرد ِ دیگر شعری مینویسد دربارهی
مردی دیگر در سلول ِ گِرد... این روند پایان ندارد و هیچکس
نمیتواند بخواند آنچه که زندانیان مینویسند.
دلتنگی ِ اکنون
دُرُست همان دَم مرد با خود گفت:
چهها نخواهم داد به بخت ِ خوش ِ
کنار ِ تو بودن در ایسلند
به زیر ِ روز ِ بزرگ ِ ساکن
قسمت کردن ِ اکنون با تو
چون موسیقی که خود را قسمت میکند
یا طعم ِ میوه.
به همان دم
مرد با او بود در ایسلند.
-------------------------------------------------------------------------------
ایسلند برای بورخس حافظهی قوم ژرمن است، موزهی اسطورهی
ژرمن، روز ِ ساکن، روز ِ
بی شب، صبح ِ زود ِ پردیس. در بیشتر دفترهای شعر بورخس شعری
دربارهی ایسلند وجود دارد.
۱
شب و کوه
چیزی به من گفتهاند.
از یاد بردهام.
۲
شب عظیم
اکنون هیچ نیست
جز عطر.
۳
آن رؤیا
که زود از یاد بردهام،
داشتهام یا نه؟
۴
سیمها سکوت میکنند.
موسیقی دانسته است
چه تجربه کردهام.
۵
امروز درختهای بادام
شادم نمیکنند.
تو را آواز میدهند.
۶
کتابها، طراحیها، کلیدها
پنهانی
قفل ِ زندگی من میجویند.
۷
از آن روز
در برابر قطعهها در بشقاب
دیگر مقاومتی نداشتهام.
٨
در بیابان
سرخی ِ سپیده راه میجوید.
کسی این را میداند.
۹
شمشیر ِ بیکار
رویای جنگ میبیند.
رؤیای من دیگر است.
۱۰
این دستی است
که بیش از یک بار
موهات را نوازش کرده است.
۱۱
آینه به زیر ِ شیروانی
تنها
تقلید ِ ماه میکند.
۱۲
سایهی آوازخوان
به زیر ماهتاب
تنهای تنهاست.
۱۳
نوری که خاموش میشود
از اندامک ِ باستانی است
یا از کرم ِ شبتاب؟
۱۴
ماه ِ نو.
از میان ِ در ِ دیگر نیز
مینگرد.
۱۵
تزانهای دور.
هزاردستان نمیداند
که دلداریت میدهد.
۱۶
دست ِ پیر
طرح ِ شعر میزند
علیه ِ فراموشی.
۱۷
مرد مرده است.
ریشاش خبر ندارد.
ناخنهاش بلند میشوند.
|