معصومه ضیائی

 

 

جادوشدگان

 

نشسته بودند

در کنج خاموش‌‌شان

و نگاه می‌کردند

که چگونه گورها سر بازمی‌‌کنند

و مردگان به زندگی بازمی‌‌گردند

در سرخی غروب

آن‌ها

هم‌چنان نشسته بودند

و نگاه می‌کردند

که چگونه زندگان

دست از زندگی می‌‌شویند

و خود را به مرگ می‌سپارند