بایگانی صفحه اول شعر نگاه کتابخانه شعر، علیه فراموشی پیوند ها |
|
سرزمینی که نیست
کاتارینا گریپن برگ
|
دلم برای سرزمینی تنگ است که هست در سرزمینی که نیست ما فریاد می زنیم : ینجائی تو؟ کی آنجا؟ ینجامی شودفراموش کرد که هست!
ماه آنجاست : ماه؟ آسمان دور می شود. چشم انداز می گوید : " من به ینجا تعلق ندارم" . آرشیتکت ِ چشم انداز می گوید : " ینجا سرزمینی نیست".
پس من می روم به سنگری که هست : دشتی؟ صورتی که برای نمونه هست در شب که ورق کاغذی است کنار دریا که زمینی است همه سوی کشیده. سوی؟ یا یک سرزمین است؟ یا قفسه ای؟ ین چیست که به جیش یستاده؟ نوشته شده : ینجا هیچ چیز جیش نیست. ینجا به جیش تو هستی. " و ینجا فقط منم" ، سرزمین می گوید، " من فقط سرزمین خشکم." اما به جیش دلم هوای جائی کرده. فریادی که هست : فریاد! برای من که منم برای تو که توئی. در سرزمینی که نیست، نیست پدران ، مادران ، کودکان یا جنگل. اما آرزوهای ما با شکوهند. آرزو کردن خوب است. حالا نیائیم که کمی بیشتر آرزو کنیم. ین آرزوی منست.
در سرزمینی که هست کسی را دوست دارم که معشوق من است. آنجا می رود معشوقم با تاجی عجیب برسر. کیست که نام غریب ِ معشوق را با خود می برد؟ آنجا کسی می رود و با خود می برد هر آنچه را که نام.
?
2 روزفرومی کشد...
I
هوا خنک است. پهلو باز. عصر به درون می ید. تلاش برای یکی شدن :
روی زمین– پاهیت را بگذار. روی پا بالا بکش. بازو را بگیر، خنک است. خون را بالاپوش کن ، سنگین است؟ دارائی های مرا ، که نامشان گل سرخ ، بگیر. فریاد را درون سینه ام می برد ، شن. شانه : حاشیه جنگل. گودال ِ تو. محکم ببند.
پا سرزمینی می شود. سقف : دستی. سکوت صدا. سر تسلی.
خوب است – قصد کنی؟ شبی هموار شدن. فقط شبی لمس کردن.
II
تومی توانی سرم را خم کنی و به قلبم اشاره. آنجا چیزی پرتاب کرده ای.
و ینجا. چه؟ در راه برگی است ، مثل من ناخواندنی.
تو برگ سفیدی – پرتاب کردی توی ِ زهدانم. قصدی داشتی.
زهدان و من میان صخره ها می گردیم: سرانجام بیرون ما چگونه خارج شدیم؟ ما درونیم ما چگونه داخل شدیم؟ ما هرگز بیرون نرفتیم خود را فراموش می کنیم؟ نه باشکوه است عجیب؟ من تاجی بر سر می برم من روشنم شب ، پر از ستاره
III
بار اول سرورم را دیدم. عصر بخیر سرورم. بار دوم سرورم را دیدم. عصر بخیر سرورم. بار سوم سرورم را دیدم. بار چهارم، پنجم ، و به همین قرار، یا او کار دیگری نداردبکند بار هفتم سرورم را دیدم. عصر بخیر ، آنجا می ید دوباره. من تظاهر به ندیدنش نکردم. امابرپشتی سوار می شوم– روحم. - سرورم پرسید : مرا به باز نمی شناسی؟ - چرا ، سرورم. - من فقط روحم سرورم. - می خواهی صدای طنین دار خنده پیشخدمتی را بشنوی؟ - نه سرورم. - خواهش می کنم. - چَشم سرورم. - می خواهی پیراهن پرزرق و برقم را ببینی؟ - نه سرورم والی آخر. - می خواهی مرا با خود به سالن روشنی ببری؟ - چقدر روشن؟ - تاحدودی روشن. جنس من از جنس پرتو و پَر است.
و در سالن روشن ِ سرور. قفسه ها شیشه ای بود. اشیاء برق ِچینی داشت. و سرورم پرهیش را به من نشان داد. و خنده ی ِ پر طنین ِ سرورم. چه زیبا نبود. چه؟ از سرورم پرسیدم. سرورم گفت: - زیاده روی نکنیم.
و در سالن ِ سَرور. چینی لعاب داده بود. و در اتاق ِ سرورم. چند قفسه بود. مقداری شیء. و چند نوع پر که ما را به خنده انداخت.
در چی ِ سرورم – سرورم پرسید : - کی؟ اتاقی. - کجا؟
سرور. سرور می گوید : - دستانتان بر بازوان سبکم ، سنگین بود. سنگین بود. صدای چه می ید؟ - رؤیاهای تُرد ِ تُردم.
گریپن برگ شاعر و درام نویس فنلاندی - سوئدی به سال 1977درشهر یعقوبشهر متولد شد. اوهم اکنون ساکن کپنهاک می باشد. « دستم را بگیر، بید مضحک و غریب باشد » سومین دفتر شعر کاتارینا گریپن برگ است. گریپن برگ در بخش اول ین دفتر به باز پردازی اشعاری از ادیت سودرگران پرداخته است. بخش دوم و سوم کتاب حاوی اشعاری متأثر از میتولوژی می باشد. او خود در ینباره می گوید: " شعر ها شعر ِمن یا شعر مردمی است که می کوشند زندگی ای بسازند که شید میان زندگی واقعی و زندگی ادبی گم شده است". تومی آوفوبسون درنقد کتاب می نویسد :" سودرگران از حمله ی گریپن برگ جان سالم به در می برد " تومی آولوفسون شیوه ی ِ برخورد گریپن برگ را به ادیت سودرگرا ن شاعربه نام (فنلاندی – سوئدی) نمی پسنددو می گوید: " اگر دستکم مسئله بر سر میل به خودکشی یا اعتراض به درونگری ژرف ونگاه نیچه ای سودرگران بود ، خوب بود، اما ینطور نیست و تا جائی که من می توانم ببینم او به گنجاندن خود درون شعر سودرگران قناعت کرده است." (به نقل از روزنامه سونسکاداگ بلادت سی ام آوریل دوهزارو هفت میلادی) گرچه به نظر تومی آولوفسون گریپن برگ در سومین کتابش « دستم را بگیر، بید مضحک و غریب باشد » ناموفق است ، اما از او به عنوان شاعر مستعدی نام می برد که در دو آثار قبلی خود علیه شعر سنتی قیام کرده است.
سال 1999 گریپن برگ با انتشار اولین دفتر شعرش « سر با اسلید لبریز خوشبختی است » مورد توجه جامعه ادبی سوئد قرار گرفت. ناشر کتاب در معرفی کتاب می نویسد : " اشعار ین دفتر ضدشعرند که ترجیحأ می توانستند موافق شعر باشند.» گریپن برگ همانند سودرگردن به زبان سوئدی شعر می سرید.
ادیت سودرگران شاعرفنلاندی – سوئدی چهارم آوریل 1892 میلادی درسنت پترزبرگ متولد شدودر چهارم ماه جون 1923به زندگی خود خاتمه داد. ---------------------------------------------
عنوان و مختصری مشخصات کتاب به زبان اصلی (سوئدی) : Ta min hand, det vore underligt ، Catharina Gripenberg، Danskt band, 196 sidor، ISBN: 978-91-1-301669-6 ، Utkommer: april 2007 اسامی: Catharina Gripenber- Jakobstad – Köpenhamn - Edith Södergrans - "på diabilden är huvudet proppfullt av lycka ” – Tommy Olofsson - Edith Södergran
توضیح: ترجمه اشعار بالا با اجازه رسمی از کاتارینا گریپن برگ صورت گرفته است! رباب محب
|