بایگانی صفحه اول شعر نگاه کتابخانه پیوندها شعر، علیه فراموشی ویژه ی 8 مارس |
گوشه
به تکرار باد می وزد به تکرار زیر درخت می نشینم به تکرار باران می بارد خیس می شوم من و باران از تو خیس گوش کن! گوش کن! گوش می کند مرا به تکرار می نشینم پشت میز پشتش خم می شوم صبور می شوم خالی می شوم باران چکّه چکّه اضطراب را می شوید و خیالم میان شانه ها و دستها دژبان می نشاند گوشه می گیرم اما به هیچ گوشه ای نمی رسم دلم شرمندهء سرم می شود و سرم حواسش نیست وقتی می رقصم ابری کمربند را شل می کند تا ببارد! گوشه می گیرم به گوشه ای نمی رسد. هامبورگ،7 سپتامبر 2006 پشت دیوار
این دیوار که هر روز می بیند مرا غریبه است با هیچ سازی نمی رقصد لم می دهم به سینه اش - نمی تپد دست رویش می کشم - سرد است حرف هم که نمی زند - دیوار است تقصیر این آجرها باید باشد اگر دیوار را بردارم شاید کسی کسی چسبانده باشد اینجا گوش ایستاده باشد نکند پچپچه های مرا شنیده باشد نکند هق هقم گریزانش کند نکند با هوسهایم که دیشب می خواندم بلند بلند بلند شده باشد و شلوارش جر خورده باشد باید نگاه کنم گمانم پشت دیوار کسیست
هامبورگ،7 سپتامبر 2006
صدای نفس
صدایش امشب لولای بی روغن دری است که از درها دور مانده پشت در هواست هوایی تازه عطر خوش نفس و نفس که نزدیک می شود جییک جییک گنجشک است روی شاخه های تن در تمام شب تمام شب پشت به روز در ستاره ای می جوشم می جوشد و صدایش لولای بی روغن دری است که از درها دور مانده پشت در هواست در را باز می کنم هجوم می آورد سرشار از آواز جیک جیک می شوم نفس می کشم
|