بایگانی صفحه اول شعر نگاه کتابخانه شعر، علیه فراموشی پیوند ها |
|
بهاره رضایی
|
بهاره رضایی متولد 1356در شهر" رودسر"است.از9سالگی به سرود ن شعر هایی نثر گونه پرداخت اما آغاز شاعرانگی در 12سالگی اش اتفاق ا فتاد.اولین بار شعرها یش در مجله"آدینه " درصفحه ای تحت عنوان"با نو آمد گان ونو آ ورا ن شعر" منتشرشد. سال1378 ا ولین مجموعه شعر بانام "آ نیتا؛عروس چهار فصل سکوت "از سوی انتشارات "سیمرو"منتشر شد. اغلب شعرهای این مجموعه عاشقانه وازبن مایه های تغزلی ولیریک برخوردارا ست .اودراین سا لها روزنامه نگاری را تجربه کردودرمطبوعات رسمی کشوربه فعالیت پرداخت.سال1381 دومین مجموعه شعراوبانام "خداخواب تازه تری برایم دیده ا ست"ازسوی ا نتشارا ت"نیم نگاه" به چا پ رسید.این کتاب درسا ل 1382در شماره نامزد های دریافت جایزه"شعر امروز ایران " قرار گرفت.سال 1383سومین مجموعه شعراوبانام"درست باید همین امروزتیربارانم می کردی؟!" ازسوی انتشارات"محقق" منتشرشد.این مجموعه به عنوان بهترین مجموعه شعرسال1383 ازطرف مجله ی"نگاه نو"شناخته شد.
دربهار1384به همراه شاعران ایرانی وفرانسوی دربرنامه ی ادبی"کاروان
شعر"شرکت کرد ودر شهرهائی چون: شیراز،اصفهان،تهران،فیروزآباد،شهرکرد
و...شعر خوانی کرد.
" د و حرکت حسا ب شده "
خستگی و فایل های نیمه باز پیش ا ز من به خا نه می آ یند و د ر د و حرکت حسا ب شده ا عصاب خانه را آ شفته می کنند ( من هنوز پشت میز کارم خمیازه می کشم...)
به خانه می آ یم: خانه گیج د ور سرش دستما لی پیچیده د لم جائی برای خانه پهن می کند....
" سوپاپ ا طمینان "
ماهی تابه را با حرارت ا طلاعات همین عصر گرم می کنم: ا ز ماهی خبری نیست ماهی های شما ل با روغن مخصوص سرخ کرد نی توی د لم با ل با ل می زنند و د ر فریزر : قزل آ لا و کپور فعا لیت جنسی شان را شروع می کنند تا ماهی قر مز هفت سین به د نیا بیاید و معلوم نشود که عاشق آ ب های شیرین ا ست یا بوی خزر د یوا نه ا ش می کند.
نه! زود پز هم د یگر با ا نفجا ر ا طلاعا ت این د وره سوت نمی کشد خو د ما نیم! سو پاپ ا طمینان چیز مزخرفی ا ست.
" احضارا رواح"
همه چیزا زهمین مونولوگ ساده آغازشد: کسی درا ین ا تاق هست که ا بعاد ذهن مرا ا ندازه بگیرد و بداند این جا! درست همین جا! کنار هند سه ی تحلیلی ی ذهنم چند بارچهارپایه ر ا از زیر کلمه ی حضور قائمه کشیده ا م؟! نه! گونیا د یگر وسیله ی مناسبی برای ا ندازه گیری نیست
تکرار می کنم : کسی در این ا تاق هست که بداند چقد ر خواب می بینم که زنده ام هنوز؟!
من تمام مربع های ذهنم را با همین مونولوگ ساده مکعب کردم من در این جا حضور دارم و" تک صدائی" خسته ام کرده....
اگر کسی در این اتاق هست لطفن روی کلمه ی حضور روشن شود من به یگ گفتگوی معمولی هم راضی ام
کسی در این اتاق هست؟!
هیچ صدائی نمی آید و روی کلمه ی سکوت صبح می شود.
|