الیاس قنواتی

 

آدم ها شکل های عجیبی دارند وقتی شاعر می شوند

تقدیم به سارا نظارات

 

 

من یک شعر پستان دارم

 

دست دارم

پا دارم

و سری که توی سر ها گم می شود

در آمدم

با رفتم

چشم ندارم

که آسمان همیشه بی چشم

باران می بارد

خیس خیسم و به نفس نفس افتاده ام

با تنی که توی کلمات گم می شود

روی خطوط دراز کشیده ام و می خزم

 

این طور نگاهم نکنید

من طور دیگری هستم

با سرم که توی سر ها گم می شود

همیشه با همسرانم دعوا دارم

شب ها به خانه بر نمی گردم

مثل خیابانی ها

شب و روز بی چشم آسمان گم شده دارد

مثل خیا بانی ها

گم شده بی چشم

باران می بارم

مثل خیابانی ها 

خیس خیسم و به نفس نفس افتاده ام

این طور نگاهم نکنید

من یک شعر پستان دارم

سرخ

بی لباس

روی تخت

با تنی که توی تن ها گم می شود