|
بایگانی صفحه اول شعر نگاه کتابخانه شعر، علیه فراموشی پیوند ها |
سه شعر از مهتاب کرانشه
مثل اینکه کوه شده ام و بیدار نمی شوم
مثل اینکه کوه شده ای و بیدار نمی شوی
کوچه در ما توقف کرده
دیوارها با دهانشان
گشوده
چشم هایی عقب گرد در تن اشان .
نشسته ایم وبا دست های خاموش
رسوب می کند حرکاتی هزار ساله در تن ام!
چرخان
...
می رهم
حیران
...
می خوانم
- سکوت در قبر و مرا از قعراین سکوت تلخ بگیر!
وقتی که بن بست عبوری برگشت پذیراست
می
خواهم تا بوی نسیم تو را تنها ،به ایمن خواب ها بسپارم
حرف هایم قدیمی تر از کلمات عتیق
شوند
و صفحه های کوه طوردرچشم هایت بنشیند.
آواز در رویا وطنینی که نیستی
حروفی با صدای قدیمی ام
وقتی کلیدی و باز نمی کنی!
زنگی ِ مست و
زنگوله به سمت یک طرفی
به ضم این آه و هوای حصار.
زنگ، زنگ بردربسته ای و کتاب و دست هایم اینجا و
پرتقالِ رنگ هاست.
کجاست میثاق و در هوای تو و زن که اینقدر حرف نمی زند!
پرتاب شدم به اصل و به ابتدا رساندی ام.
در
"قمر"م خواندی و خودِ هوا شُره می کرد بر ماهم .
متن و من
حرفی که بالاتر از دهانم و روز...
گفته گفته
چشمی که شسته می شد و در گریز
و همه ی دست ها بر این کشاله ی پرشتاب
زنگ، زنگ بود بر در بسته ای !
بوی برف می دادم و تو سرت را کاشته بودی بین انگورها
حجم از تن باغچه می گریخت
و یا پدر بود انگار که در ناسازگاری گل های محمدی پرسه
می زد.
سرد بود
سرد بود
ناگهان سرت را در اقاقی تن ام بردی!
دست های من آواز نوازش داشت
"بگذار این سردی تلخ را از سرت بیرون بکشم"
- این صدای من بود ؟
راوی خوابش می آمد
راوی خسته از قصه های تکراری شد
- این بحبوحه ی اندوه راه به کجا می برد بگو؟
چرا مرا همیشه در ته دریا نگاه می داری؟ *
* فروغ فرخزاد
|