بایگانی      صفحه اول        شعر      نگاه      کتابخانه      پیوندها      شعر، علیه فراموشی      ویژه ی 8 مارس

 

 
ساقی قهرمان

 

.......

 

آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن

آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید

که گرفتستید دست ناتوانی را

....

یک نفر در آب دارد می کند بیهوده جان قربان

 

شیوۀ نیما در "آی آدمها" برای ذهنیت فرهنگی ما (ایرانی ها) شیوه ای آشنا است: حضوری جهان را  از بالا، یا از گوشه ای بیرون از جهان نظاره می کند. (خدا؟ پیغمبر؟)به دیگرانی که در یک فضای  واحد جغرافیایی،  دریا و ساحل آن،  ساکن اند پیام می دهد که باید اصولی ( امر به معروف؟) را رعایت کنند. این حضور به حضور عیسای ناجی  هم شبیه است.  به حضور لنینیسم هم شبیه است. تحت تأثیر کدامیک از این مذاهب است که نیما  این شعر را شکل داده است؟  کدامیک از این مذاهب  او را به سمت متهم کردن بخشی از جامعه به نفع بخش دیگر می کشاند؟ ( جوابی وجود ندارد. فقط همین سوال برای " من" که متهم شده ام مهم است)

 

 

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حایل                 کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها

 

 

 در این بیت حافظ  ما با نیمی از فضایی که نیما در " آی آدمها" توصیف می کند روبرو هستیم. دریا، گرداب، بیم موج، و غریقی که در میانۀ طوفان حواسش پی کسانی است که در میانۀ طوفان نیستند.

نیم دیگری که در " آی آدمها" توصیف شده و در این بیت نیست، اتهامی است که به ساحل نشینان زده می شود.

نیما به دفعات و با لحنی تلخ به ساحل نشینان پرخاش می کند که چرا بیفکر و بی مسئولیت اند.  

 

نیما بیرون از دریا و بیرون از ساحل، منظره ای را تماشا، و قضاوت می کند.

 

حافظ صحنه ای را می چیند و خود نقش اول را بازی می کند. 

 

آی آدمها در وزن انتخابی نیما جا نمی افتد و از وزن خارج می شود، و تلاش ناموفق نیما برای حفظ جمله های شعری در وزن اجباری، شعر را تصنعی و ساخته و پرداخته می نمایاند.  

 

حافظ با انتخاب وزنی دورانی که در هر تقطیع دوباره به آغاز خود برمی گردد، واقعیت وجود گرداب را به "من" می باوراند.

 

نگرانی حافظ و نیما به هم شبیه است و هردو در تحلیل خود به نتیجۀ واحد " عدم وجود عدالت اجتماعی" رسیده اند.  گرچه هر دو سعی دارند "نیروهای مؤثر" را به جانب "حرکت رهایی بخش" بکشانند، اما یکی موفق می شود لزوم همیاری دیگران را گوشزد کند، و یکی با متهم کردن "همه" ی ساحل نشینان امکان همیاری را به حداقل می رساند.

حافظ خود در صحنه ای که چیده (میانۀ گرداب)  نقش غریق را بازی می کند، و از اعتماد "من" به خود، اعتماد  من به نتیجۀ تحلیل را به دست می آورد.  

نیما موفق نمی شود به "من" بباوراند که آنچه او دیده واقعیت دارد، و او دچار اشتباه نیست.  نیما اگر خدا، یا خبرنگار نیست از کجا می داند آن وسط دریا چه خبر است، و این طرف ساحل نشینان به چه کاری مشغولند؟

به هر حال  ما از خود نیما یاد گرفته ایم که تحقیق لازم است. تحقیق دقیق لازم است.

 

این واقعیت که در شعر "آی آدمها" ترتیب چیدن اجزای جمله ها در نیمی از کل شعر  ساختگی و برای حفظ نظمی ساختگی است، باعث می شود که بگویم یعنی  نیما واقعا درست دیده؟ اشتباه نکرده؟ و اگر غریق را درست دیده، بی خیالی و بی توجهی "من " ساحل نشین را هم درست دیده؟ واقعا؟ قاعدتا " من" باید ساحل نشین باشم چون در میان دریا نیستم.  و همین جا توی ساحل که نشسته ام هیچ کس جز خودم نمی داند که چرا نمی توانم از جا بلند شوم و بدوم به نجات غریق.

 

( اگر هم نیما این یکی را درست ندیده باشد، و چند تای دیگر را مثل این را درست ندیده باشد مشکلی پیش نمی آید چون  لزوم پریدن از جایی که خداها می نشینند، به جایی که آدم باید بنشیند و تحقیق کند، را درست دیده  و درست هم پریده آن طرف که جای درستی است. )

   

 و خلاصه این واقعیت که حافظ به ما اجازه می دهد صحنه را تماشا کنیم و تحلیل خودمان را داشته باشیم، به ما حقی را منظور می دارد که در چهارچوب فضای دیکتاتوری حاکم بر فرهنگ ایرانی وجود ندارد. حق دیدن، نظر دادن، و تصمیم گرفتن.

 

 

آی آدمها

 

آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید

یک نفر در آب دارد می سپارد جان

یک نفر دارد که دست و پای دائم می زند

روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید

آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن

آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید

که گرفتستید دست ناتوانی را

تا توانایی بهتر را پدید آرید

آن زمان که تنگ می بندید

بر کمرهاتان کمربند

در چه هنگامی بگویم من

یک نفر در آب دارد می کند بیهوده جان قربان

آی آدمها که بر ساحل بساط دلگشا دارید

نان به سفره   جامه تان بر تن

یک نفر در آب می خواند شما را

موج سنگین را به دست خسته می کوبد

باز می دارد دهان با چشم از وحشت دریده

سایه هاتان را ز راه دور دیده

آب را بلعیده در گود کبود و هر زمان بی تابیش افزون

می کند زین آبها بیرون گاه سر گه پا

آی آدمها که روی ساحل آرام در کار تماشایید

موج می کوبد به روی ساحل خاموش

پخش می گردد چنان مستی به جای افتاده. بس مدهوش

می رود نعره زنان. وین بانگ باز از دور می آید:

"آی آدمها.."

و صدای باد هر دم دلگزاتر

در صدای باد بانگ او رساتر

از میان آبهای دور یا نزدیک

باز در گوش این نداها

"آی آدمها..."

 

* جمله هایی که آبی شده اند جمله هایی اند که از ساختار طبیعی جمله خارج شده اند تا وزن انتخابی نیما را حفظ کرده باشند.

   بازگشت به صفحه ی بزرگداشت نیما یوشیج