بایگانی      صفحه اول        شعر      نگاه      کتابخانه      پیوندها      شعر، علیه فراموشی      ویژه ی 8 مارس

 

 مجید نفیسی  

 

درباره ی این شعر تا به حال بسیاری نوشته اند- از صمد بهرنگی بگیر تا اخوان ثالث. علت این که من آن را انتخاب می کنم توجه دادنِ خواننده به مسئله ی "غلط چاپی " در شعر نیما است. همان طور که در مقاله ی کتاب "مشکل زبان در شعر نیما یوشیج " نوشته ام و خوانندگان می توانند آن را در مقدمه ی کتاب "بهترین های نیما"ی این جانب بخوانند ، نیما درزمان حیات خود از وجود غلط چاپی در شعرش بسیار رنج می برد و درباره ی آن یکی دو جا هم نوشته است. پس از مرگ او نیز، با وجود کوششی که سیروس طاهباز کرد کتاب های نیما باز هم از این نقیصه رنج می برد ، بویژه که حالا مسئله ی صحیح خوانیِ دست نوشته ها ی او هم مطرح است. باری ، به نظر من در مصرع چهارم این شعر دو کلمه ی "نوباوه ی ابر" درست نیست و به جای آن باید "نوبه آور" یا "نوبه بر" خواند- یعنی : بادی که با خود بیماریِ "نوبه" می آورد. اگر به فضای بیمارگونه ی شعر توجه شود که در آن از "تن ورم کرده" ، "مرده" ، و "تب " حرف زده شده ، مناسب بودن اصطلاح "باد نوبه آور" بیشتر روشن می شود. آن چه به این شعر نیرو می دهد، پیوند سه گانه ای است که شاعر میان استیصال روحی فرد با اختناق طبیعی و اجتماعی می بیند، بی آن که آن را به مفهومی یک جانبه محدود کند.

 

هست شب

هست شب، یک شب دم کرده و خاک

رنگ رخ باخته است.

بادِ نوبه آور ، از بر کوه

سوی من تاخته است.


هست شب، همچو ورم کرده تنی، گرم دراستاده هوا

هم ازین روست نمی‌بیند اگر گمشده‌ای راهش را.

 

با تنش گرم، بیابان دراز

مرده را ماند در گورش تنگ

به دل سوخته‌ی من ماند

به تنم خسته که می‌سوزد از هیبت تب!

هست شب، آری شب.

                                                ۲۸ اردیبشت ۱۳۳۴