شیدا محمدی

sheidaMohamadi

 

 

پسرِ بوسه هایم


پسرم پسرم  پسر بال هایم
وقتی که ماه پایش سُر می خورد می افتد به دره ی عقربه ها
وقتی که تمساح های طلسم از خوابم می پرند بیرون
وقتی که شهر گول صدای پشت در را می خورد
نکند بی خبر و در خواب از اتاقِ موسیقی بیایی بیرون
نکند چشم های خشک دنبال چشمه ی کوچک بیفتند.

همیشه جایی دور وقتی که برف می بارد از  پشت شیشه ای خوشحال
شیر و شیرینی و چند ستاره ی خوشگل
ماشین قرمز و شمشیر رستم و چند پاپوش جادویی
تا خواب چشم هایم را می بندد تو با اسب بالدار از قصه می پیچی هند و بوی چشم ها و بوی بستنی و بوی عشق.
پدرت چراغ جادو را گذاشته است توی این جمله ها
با بچه  ببرها و شاهین های تُخس دل به دریا و کوه های "می گویند" بده
امان امان یک دفعه شیطان تو را نیندازد اینجا.  


پسرم پسرم  پسرِ چشم هایم
این کوچه دزد است برگرد
این دیوارها پر از ارواح کور و بد دل
پستانکت را به گل و درخت های اینجا نشان نده
بادبادک ها پر از مار و عقرب
و دوستان اینجایی   آخرِ داستان شاخ های تیز دارند    چنگول های ترسناک
اینجا نیا
بمان کنار  قوم و خویش های بالدار و خندان
با خاک و خورشیدی که  در دل داری هر جای بهشت بروی من از آینه برایت قاقالی لی و شکلات و مداد رنگی می آورم.
عطسه ی گربه های نامرئی را جدی بگیر
نیا اینجا.




13   June  2009 ,Shanghai

بازبینی Los Angeles  2010