|
بایگانی صفحه اول شعر نگاه کتابخانه شعر، علیه فراموشی پیوند ها |
سه شعر از والاس استیونس ترجمه : روشنک بیگناه
والاس استیونس شاعری ست که هرگز نمی تواند قهرمان داستان یا
فیلمی هیجان انگیز از زندگی یک هنرمند باشد. مردی که آثارش
سالهاست در محیط های دانشگاهی و همایش های ادبی مرتب مورد بحث
و بررسی قرار گرفته ، زندگی بسیار آرام و کم هیجانی داشت. کم
کار عرضه می کرد ولی بسیار پر کار بود. میگفت چاپ کتاب کاری
وحشتناک جدی است. معاصر الیوت و پاند بود ولی سرو صدای آن ها
را نداشت. شاعرانی را
که در انجمن ها و محافل شعرخوانی می کردند " مردان اجاره ای "
می نامید. هرگز خارج از آمریکا سفر نکرد و برای بیست و نه سال
کارمند و بعد ها معاون شرکت بیمه ای در شهر هارتفورد در ایالت
کنتیکات بود. در محل کار فقط می دانستند که استیونس کارمندی
است مانند بقیه و کمی هم ذوق شعر دارد. دوست شاعرش ویلیام
کارلوس ویلیامز او را "استیونس چاق عزیز" و " راهب
تارک دنیا " صدا می
زد.*
والاس استیونیس در سال هزار وهشتصد و هفتاد و نه در ایالت
پنسیلوانیا بدنیا آمد. پیشینه ی هلندی – آلمانی داشت. در
دانشگاه هاروارد زبان آلمانی و فرانسوی را خواند و بعد به
دانشگاه حقوق راه یافت و برای دوازده سال وکیل ناموفقی بود. در
بیست و پنج سالگی با ِالیس کاچل ازدواج کرد. می گویند وقتی از
الیس تقاضای ازدواج می کرد از او پرسید: "آیا تو واقعا به کتاب
علاقه داری؟ دره های کاغذی و سرزمین های دور، باغهای کاغذی،
زنان و مردان کاغذی؟ من دائما با آن ها زندگی می کنم."*
اگرچه همیشه شعرهایش در نشریات چاپ می شد، اولین کتاب شعرش
بنام هارمونیوم، را در سن چهل و چهار سالگی منتشر کرد. تعداد
نسخه های به فروش
رفته زیر صد بود که مبلغ
شش دلار و هفتاد سنت آن سهم شاعر شد.
استیونس همچنان به
کار ادامه داد و با انتشار کتاب های بعدی به عنوان یکی از
جدی ترین و مهمترین شاعران آمریکا مورد بحث قرار گرفت.
زبان غیر شخصی، فاخر و آهنگین او در کنار ایجاز و تخیل قرار
میگیرد و خواننده را وا می دارد که بارها به شعر مراجعه کند و
هر بار گمان کند که به حل معما نزدیک تر شده است.
دهه آخر زندگی
استیونس تا زمان مرگ
در سن هفتاد و شش سالگی پرکار ترین و پربارترین سالهای زندگی
اش بودند. او هنگام پذیرش "جایزه ی ملی کتاب"
گفت:" اساس شعر من
آنچه تاکنون نوشته ام نیست، بلکه کارهاییست که دوست داشتم
بنویسم." *
نقل قول های برگرفته از کتاب " شش شاعر آمریکایی"، جوئل کانارو
خواننده
ی کتاب
تمام شب به خواندن کتابی نشستم
پاییز بود و ستارگان ساقط
چراغی نمی سوخت هنگامی که می خواندم
حتی ُمشکبو انگور مشک
آن مرد دلاور
آفتاب، آن مرد دلاور
چشمان سبز و سرد
ستارگان خوب،
ترس از بسترم
آن مرد دلاور پیش می آید
زندگی عقب می کشد و مرگ قابل پیش بینی ست
بازیگر نمایش سه روزه نمیشود*
مرگ قطعی ست و بی یادبود
هنگام که باد می
ایستد و با اینحال
*هرولد بلوم در کتاب " شعرهای آب و هوای ما " این خط را اشاره
به مسیح و رستاخیزش پس از سه روز می داند.
|