دو شعر از خلیل کلباسی
يادداشتهاى زيرزمينى
خانه تكانى كه مىكنى
توى زيرزمين بستهها را
يكى يكى باز مىكنى
نامهاى قديمى با خط خوش
در يك
جعبهی خاتم
پيدا مىشود
وعنكبوتى
راه مىافتد
ازجعبه
بيرون
خرت وپرتها را جمع
مىكنى
garage sale
در یک
آب كنى:
قلك پسرم است اين
آن طناب بازى دخترم
وقتى سيل مىآيد،
آمد، خواهد آمد
آب همه خرت و پرتها را مىبرد، برد، خواهد برد
عصر يكشنبه پس از سيل
توى زيرزمين
جعبه ماندهاست و عنكبوت
قلك و تناب
و آب
و
آب
و
آب
عنكبوتم
برگرد بخواب توى جعبهات!
بیترمز
نیمهشب پاشدهای و میخواهی ترمز دستی را بکشی
من میگویم بگذار برود، میتواند
فوقش میمالد به این و آن
صبح که بیدار میشوم
میآیند دنبال من
به پلیس میگویم من همه شهر را دیشب با چراغ دنبالش گشتم
دنبال آن مصرع اول غزل
میگویم فردا که پا شدم دست نمیزنم به ترمز دستی
میگذارم برود، میگذارم برود
برنمیگردم نگاه کنم
حتی توی آینه
میگذارم برود وسط چهارراه
مثل ساقی
آنوقت شاید بیایم پیش شما
و دست بیندازم یک تکه از آغوشتان را بگیرم
ترمز دستی را نمیکشم
آغوش شمارا میگذارم صندوق عقب
وتوی یک جاده کوهستانی
می گداریم برود
و نگاه میکنیم به اقیانوس و به هم
و میخندیم
وقتی میرود ته آنجا که معلوم نیست کسی رفته باشد
بی ترمز