چراغ قرمز شد

 ساقی قهرمان

از جا برميآيم از در بيرون ميزنم از آفتاب خوشم مي آيد از

 من كه زير آفتاب برق مي زنم مثل قير كه زير آفتاب سلانه سلانه آب

 مي شود كه راه بيفتد

 

آغوش ندارم

سياهم

از روبرو هم كه نگاه مي كنم همينم

قير

دهان همچنان كه وا نمي شود مي جنبد

از پهلو كه نگاه مي‌كنم سياهم

از پشت سر كه نگاه ميكنم سياه ترم

سلانه سلانه ميروم مثل قير از خط خيابان به جايي كه روبروست

چراغ قرمز مي شود!

برگردم.

از روبرو كه نگاه ميكنم سياهم

از پشت سر كه نگاه مي كنم سياه ترم

و پهن

دمم تاب مي خورد در امتداد نگاهم

آغوش ندارم.

تارش را تنيده بين شاخ هايم  عنكبوت من

تاب مي خورد تا اينجاي دمم 

تاب مي خورد

باﻻ مي رود

روي تخت كمرگاهم

 مي دود مي سرد از طبله‌ ي  دلم پايين

اينجا تار مي تند

 

چراغ قرمز شد!

من ايستادهام سلانه سلانه

 

از روبرو كه نگاه ميكنم آغوش ندارم

 

راه كه مي رود روي تخت كمرگاهم

راه كه مي‌‌ رود روي تخت كمرگاهم

راه كه مي رود روي تخت كمرگاهم

اينجا

 

هق هق از اين پستان كه پر از شير بود خيس ميشوم

با اين شاخ با اين يكي شاخ سر بچرخانم بپيچم دنبال بوي او كه حاﻻ

 تار مي بندد   در امتداد دمم كه در امتداد نگاهم تاب مي خورد 

سر دنبال دمم دنبال دمم شاخ فرو ميكنم زير سينه كه هق هق دنبال

 بوي او كه تار مي تند دور سينه دور سينه

اينجا

                                                                                   بازگشت به صفحه ی اول