از لابه لایِ آنچه نمیدانی
ميله های محبس اند
يا کرکره هایِ پنجرهای رو به فصل
نگاهی نابينا
به سمتِ بيرون کشيده می
شود
آنجا که دنده هایِ لاغرِ چشمان
اتداز
و
رِد پایِ نگهبانان حتا
پيدا نيست
تلاشِ بيهوده ای برایِ کشفِ توطئه ای نامعلوم
بريده هایِ باريک و درهمِ مدارکی ناخوانا را
کنارِ هم آويخته است
رتردام، دسامبر ۲۰۰۱
Mahnaz
Ettehadieh |
|
در خاکستری ترين بندرِ جهان
خانه کرده باشی و پوستت
از آفتاب پنج دري
هنوز سرخ و زرد و آبی با
بازارِ روز
بادبانهايش را گشوده است
بویِ مرده ی دريا از دکّه هایِ چوبين
در مشامِ آشپزخانه هایِ چاق و رنگارنگ
کودکِ ازيادرفته ميانِ اين همه باسن
هر پنج در را بی بی چفت کرده
است و
قامتِ تو دستت را
از لابه لایِ کيسه های
بادکرده ی نايلون
به شيشه هایِ رنگی نمی
رساند
شکارِ مهربانِ ماهی
کنارِ کهنه ی بندر
آنسویِ آبها
جزيرهای اگر هم باشد
در آبهایِ آنسوها است
رتردام، آوريل ۲۰۰۲
|