پنج
شعر از بابک غفاری
هر چیزی که
شکل می گیرد
بی ارتباط نیست
و جنگ فقط یک بخش دارد
برای راحتی
***
دوست دارم
از همه چیز
آمار داشته باشم
مثل آمار سرقت های ادبی ام
که تا به حال 299 مورد شده
و با این یکی
رُند می شود.
***
بشقاب ها
که خالی شدند
سر و صدای قاشق ها که زیاد
دیوار از پشت خودش آمد و نشست
فرش فکرش را هم نمی کرد
پنجره از بیرونش دور تر رفت و زمین در زمین فرو
ابر ها می رقصیدند و موسیقی باد
در همین هنگام بشقاب پرنده ای که هر روز راس همین زمان
از همین مکان نمی گذشت نیامد
و اتفاقی که نمی بیست می افتاد نیفتاد
عجیب است!
من هر روز موزییک های حیاط را جا به جا می کنم
***
سپیده
دم از مرگ می ترسید
رفت و خود را پشت پرنده ای پنهان کرد
پرنده پرید و رفت
پرنده گان دیگری هم آمدند و روبروی سپیده دم نشستند
و پریدند
***
اختلال شخصیت
شخصیت اولش عاقل بود
و شخصیت دومش شاعر
شخصیت اولش آن قدر شخصیت دومش را
سرزنش کرد تا شخصیت دومش تصمیم گرفت که :
شعر ننویسد
و آن قدر شعر ننوشت
تا شخصیت اولش این را
نوشت.
بازگشت به تازه های شعر
|